چند مطلب در مورد امام زمان {عج}

چند مطلب در مورد امام زمان {عج}

 چرا او قائم آل محمد (علیه السلام) نامیده شد؟!

ابو حمزه ثمالی می گوید: از حضرت امام محمد باقر(علیه السلام) پرسیدم: ای فرزندرسول خدا! مگر شما ائمه! همه قائم به حق نیستید؟ فرمود:

بلی!.

عرض کردم: پس چرا فقط امام زمان علیه السلام قائم نامیده شده است؟

حضرت فرمود: هنگامی که جدم حسین بن علی علیهم السّلام به شهادترسید،فرشتگان آسمان به درگاه خداوند متعال نالیدند و گریستند و عرضکردند:پروردگارا!آیا کسی را که برگزیده ترین خلق تو را به قتل رسانده است به حالخود وامی گذاری؟

خداوند متعال به آنها وحی فرستاد:آرام گیرید!به عزّت و جلالم سوگند!از آنها انتقامخواهم کشید ،هرچند بعد از گذشت زمانی باشد.

آنگاه پرده حجاب را کنار زده و فرزندان حسینعلیه السلام را که وارثان امامت بودند،به آنها نشان داد.

ملائکه از دیدن این صحنه بسیار مسرور شدند.

 

یکی از آنها در حال قیام نماز می خواند. حق تعالی فرمود: به وسیله ی این قائم ازآنها انتقام خواهم گرفت.

منبع : داستان هایی از امام زمان (عج)،از کتاب بحارالانوار،حسن ارشاد، صفحه6

 

 

زرنگ باش!

سلام دوستان

اونایی که میخوان زمینه ساز ظهور آقامون امام زمان (عج) باشند

حتماً این داستان رو بخونند

این داستان از لحاظ روحی و روانی خیلی روی من تأثیر مثبتی داشت

انشاالله که روی عمل کرد من هم تأثیر مثبتی داشته باشه.............

پدری چهار تا از بچه های خودش  را گذاشت توی اتاق و گفت این جا ها را مرتب کنید تا من برگردم. می خواست ببیند کی چه کار می کند.

خودش هم رفت پشت پرده .

از آن جا نگاه می کرد می دید کی چه کار می کند، می نوشت توی یک کاغذی که بعد حساب و کتاب کند برای خودش.

یکی از بچه ها که گیج بود یادش رفت. سرش گرم شد به بازی و خوراکی و این ها. یادش رفت که آقاش گفته خانه را مرتب کنید.

یکی از بچه ها که شرور بود شروع کرد خانه را به هم ریختن و داد و فریاد که من نمی گذارم کسی این جا را مرتب کند.

یکی که خنگ بود، وحشت گرفتش. ترسید. نشست وسط و شروع کرد گریه و جیغ و داد که آقا بیا، بیا ببین این نمی گذارد جمع کنیم، مرتب کنیم .

اما آنکه زرنگ بود، نگاه کرد، رد تن آقاش را دید از پشت پرده. تند و تند مرتب می کرد همه جا را.

می دانست آقاش دارد توی کاغذ می نویسد، بعد می رود چیز خوب برایش می آورد. هی نگاه می کرد سمت پرده و می خندید. دلش هم تنگ نمی شد. می دانست که هم این جا است.

توی دلش هم گاهی می گفت اگر یک دقیقه دیر تر بیاید باز من کارهای بهتر می کنم.

آخرش آن بچه  شرور همه جا را ریخت به هم. هی می ریخت به هم، هی می دید این دارد می خندد، خوشحال هم است، ناراحت نمی شود.

وقتی همه جا را ریخت به هم، همه چیز که آشفته شد، آن وقت آقا جان آمد ما که خنگ بودیم، گریه کرده بودیم، چیزی گیرمان نیامد.

او که زرنگ بود و خندیده بود، کلی چیز گیرش آمد.

زرنگ باش. خنگ نباش. گیج نباش. شرور که نیستی الحمدلله.

نگاه کن پشت پرده رد تنش را ببین و بخند و کار خوب کن. خانه را مرتب کن.

وظایف ات را انجام بده. او می آید …

 __________

*برگرفته از کتاب مصباح الهدی / سخنان عارف بزرگوار حاج محمداسماعیل دولابی

 

 

 

ملاقات با امام زمام(علیه السلام)

مرحوم حاجی نوری در کتاب نجم الثّاقب از عالم جلیل آخوند "ملّا زین العابدین سلماسی"شاگرد اهل سرّ"سیّد بحر العلوم" نقل می کند که فرمود:
در خدمت سید بحرالعلوم به حرم مطهر عسکرییّن(علیه السّلام) در سامرا مشرّف شدیم، و ما چند نفر بودیم، که با او نماز می خواندیم، در رکعت دوم بعد از تشهد که می خواست برای رکعت سوم برخیزد حالتی به او دست داد که توقفی نمود و بعد از چند لحظه برخاست.
بعد از نماز در حالی که همه ی ما تعجب کرده بودیم و نمی دانستیم چرا آن عالم بزرگ در وسط نماز توقف کرده و کسی از ما جرات نداشت که از او سوال کند.
وقتی به منزل آن بزرگوار برگشتیم و سر سفره نشستیم یکی از سادات به من اشاره کرد که علت آن توقف را سوال کنم؟
گفتم: تو از من به آن جناب نزدیکتری.
سید بحرالعلوم(رضوان الله تعالی علیه) متوجه ما شد و فرمود:
با هم چه می گویید؟ من که از همه رویم به آن جناب بازتر بود، گفتم:
این سید می خواهد بداند، سرّ آن توقف در حال نماز چه بوده است؟ فرمود:
من وقتی در حال نماز بودم دیدم،حضرت بقیه الله اوراحنا فداه برای زیارت پدر بزرگوارش وارد حرم مطهر شد من از مشاهده جمال مقدّسش مبهوت شدم و لذا آن حالت که مشاهده نمودید به من دست داد و من به ایشان نگاه می کردم تا آنکه آن حضرت از حرم بیرون رفتند. 

منبع: ملاقات با امام زمان(عجّل الله تعالی فرجه الشّریف)، نویسنده : سید حسن ابطحی


نظرات شما عزیزان:

نام :
آدرس ایمیل:
وب سایت/بلاگ :
متن پیام:
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

 

 

 

عکس شما

آپلود عکس دلخواه:






[ 31 خرداد 1396 ] [ 1:53 ] [ مهدی اکرمی ]
[ ]